نویسنده: داود الهامی
درباره تعریف حقوق و قواعد آن بحثهای زیادی شده است به اجمال گفته شده: حقوق مجموع قواعدی است که در زمان معین بر جامعهای حکومت میکند و اجرای آن از طرف دولت تضمین شده است و هدف و وظیفه آن ایجاد نظم است و یا قاعدهای است که به منظور استقرار عدالت و تأمین پیشرفت تمدن به وجود آمده است1 به این معنی وظیفه حقوق هدایت جامعه به سوی ترقّی و حفظ نظم و تأمین عدالت است.
درباره قلمرو و موضوع آن گفته شده است: حقوق تنها به مظاهر خارجی اعمال و پدیدههای اجتماعی نظر دارد و به درون اشخاص و نیت واقعی آنان بیاعتناست، یا حقوق به تکالیف شخص نسبت به خود و خداوند نمیپردازد و فقط به رابطه او با نزدیکان و همگنان توجه میکند2.
فلاسفه و حقوقدانان حقوق انسان را به دو قسمت تقسیم کردهاند:
1 - حقوق موضوعه؛ 2 - حقوق طبیعی.
حقوق موضوعه به حقوقی گفته میشود که عقل به خودی خود به آنها توجه پیدا نمیکند و یک سلسله قواعدی است که ریشه فطری در نهاد انسان ندارد و از طرف قانونگذار وضع و به اشخاص تحمیل میشود و لذا این نوع حقوق، دائمی و پایدار نیست.
ادامه مطلب ...نویسنده: داود الهامی
بدون اخلاق اجتماعی «حقوق» اجتماعات نابود میگردند و بدون اخلاق فردی بقای اجتماع ارزشی ندارد. بنابراین در یک دنیای خوب، اخلاق اجتماعی و فردی متساویا لازمند.«برتراند راسل»
به عنوان مقدمه و به اجمال، باید دید کدام دسته از قواعد را اخلاق مینامند و رابطه آن با حقوق چه مفهومی دارد؟.
اخلاق، مجموع قواعدی است که رعایت آنها برای نیکوکاری و رسیدن به کمال لازم است به این معنی اخلاق، قانون زندگی است که به انسان چگونه زیستن را میآموزد. «سن توماس داکن» اخلاق را «قاعده عمل انسانی» تعریف کرده است. مقصود از «عمل انسانی» کاری است که انسان عاقل، به فرمان عقل و برای رسیدن به هدفی که عقل دارد، آزادانه انجام میدهد. بنابراین کاری میتواند موضوع اخلاق قرار گیرد که به آزادی انجام گرفته باشد. اعمال غیر ارادی و غریزی و اجباری، صفت اخلاقی (اعم از نیک و بد) را دارا نیست. انسانی که به حکم عقل رفتار میکند در مییابد که پارهای کارها با هدف نهائی خود منطبق است و پاره دیگر مخالف. او باید رده نخست را انتخاب کند تا کارش نیک باشد1 قواعد اخلاق میزان تشخیص نیکی و بدی است و بیآن که نیازی به دخالت دولت باشد، انسان در وجدان خویش آنها را محترم و اجباری میداند2.
چگونه میتوان نیک و بد را از هم شناخت؟
ادامه مطلب ...نویسنده: داود الهامی
بعضیها اخلاق و حقوق را بسان دو دایرهای دانستهاند که در پارهای نقاط یکدیگر را قطع میکنند، مگر این که ادعا شود که اطاعت از قوانین و دولت مشروع از قواعد اخلاقی است زیرا در این صورت هیچ تفاوتی میان اخلاق و حقوق باقی نمیماند1.
استاد آمریکائی «کوهن» حتی مقررات راهنمائی و رانندگی را که بهطور معمول برای مثال درباره قواعد خارج از قلمرو اخلاق گفته میشود، بیرابطه با اخلاق نمیداند زیرا درست است که اخلاق در این باره که باید از سمت راست یا چپ جاده عبور کرد، حکمی ندارد، ولی چون به کار نبستن آنها باعث میشود که به راننده و دیگران صدمه بدنی وارد شود، لزوم این رعایت یک مسأله اخلاقی است که حقوق نمیتواند نسبت به آن بیتفاوت باشد2.
شاید صحیح این باشد که بگوئیم: اخلاق و حقوق بسان دو دایرهای هستند که قطر دایره اخلاق از دایره حقوق بیشتر است، اصولاً تمایل حقوق بیشتر به سمت عقب ماندن از اخلاق است و معمولاً اخلاق بر حقوق پیشی میگیرد و بدینسان به مثابه عامل مهم جهشهای حقوقی بعدی به کرسی مینشیند. حقیقت آن که اخلاق در نتیجه ساخت خود بهطور غیر قابل مقایسهای پویندهتر و توانمندتر و انقلابیتر و متحرکتر است و بیشتر متوجه آینده میباشد3.
مثلاً حقوق حکم میکند که توانگر زکات و خمس و سایر حقوق واجب شرعی خود بپردازد و اگر کسی حقوق واجب خود را پرداخت، از نظر حقوق، تکلیفِ دیگری ندارد.
ادامه مطلب ...نویسنده: داود الهامی
موضوع و قلمرو اخلاق را با حقوق از جهات گوناگون متفاوت دانستهاند:
«کانت» که بیش از همه حُکما در جدا ساختن حقوق و اخلاق اصرار ورزیده است، مبدأ تمام نیکیها را «اراده خیر» میداند. به نطر او، کاری اخلاقی است که با حسن نیت، یعنی به منظور ادای تکلیف، انجام شده باشد، پس هرگاه کسی به امید پاداش یا از بیم کیفر، عملی را بر طبق قاعده اخلاق انجام دهد، کار نیکی نکرده است زیرا جلب سود یا دفع زیان ارزش اخلاقی ندارد، و آنچه مهم است، نیت انجام تکلیف و پیروی از قانون است1.
با این حساب، اخلاق تنها به امور درونی و نفسانی نظر دارد و نیک و بد را با معیار اراده خیر میسنجد، به این معنی در پیشگاه محکمه وجدان حسن نیت ارزش دارد نه مظاهر خارجی اراده. ولی درحقوق، میزان ارزیابی کارها، خود آنهاست، نیروی دولت به تحقیق امور نفسانی راهی ندارد به همین دلیل حقوق هیچگاه به محرکهای درونی نمیپردازد و میدان فعالیت خود را محدود به جهان خارج میسازد.
این نظریه کانت، پس از وی به شدت مورد انتقاد قرار گرفته است زیرا نه اخلاق میتواند نسبت به نتائج خارجی اعمال بیاعتنا باشد و نه حقوق از کاوش درباره چگونگی نیت اشخاص بینیاز است. بدون تردید اگر اطاعت از قانون اخلاق، تنها به خاطر جلب سود یا محبت به دیگران باشد، فضیلت ادای تکلیف را ندارد ولی اینگونه اعمال را نیز نباید از نظر اخلاقی بیارزش دانست زیرا هدف اخلاق تأمین سعادت انسان است و هر کاری که رسیدن به این هدف را آسانتر کند، پسندیده و نیک است2.
ادامه مطلب ...نویسنده: داود الهامی
برخلاف آنچه بعضیها تصوّر کردهاند، خانواده تنها یک سازمان حقوقی نیست و قانون توانائی ایجاد نظم را در آن ندارد. خانواده سازمانی است مخلوط از قواعد حقوقی و اخلاقی که نمیتوان آن دو را از هم جدا ساخت. در این اختلاط نیز غلبه با اخلاق است. زیرا نه تنها بیشتر قوانین راجع به آن ضمانت اجرای مؤثر ندارد، بلکه آنچه هست از اخلاق مذهبی و اجتماعی ناشی شده و در مقررات دولتی نفوذ کرده است1.
در تنظیم روابط زن و شوهر اخلاق بیش از حقوق حکومت میکند. در این رابطه سخن از عواطف انسانی و عشق و صمیمیت و وفاداری است و حقوق برای حکومت کردن بر آنها ناتوان است. به زور اجرائیه نه مرد را میتوان به حُسن معاشرت با زن واداشت، نه زن را به اطاعت از شوهر و وفاداری به او مجبور کرد. بر این اتحاد معنوی تنها اخلاق میتواند حکومت کند و حقوق ناگزیر است به جای اتّکاء به قدرت دولت، دست نیاز به سوی اخلاق دراز کند2.
قرآن مجید هدف از مزاوجت زن و شوهر را سکون و آرامش تعیین کرده است و فرموده:
«وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجا لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً...»3
«از جمله آیات الهی این است که از جنس خود شما همسرانی برای شما آفرید تا در کنار آنها آرامش بیابید».
ادامه مطلب ...
در سلسله مباح[ اخلاق اهل علم] نگاهى داریم به مساله [ زهد و ساده زیستى] یا چگونگى نگرش انسان به دنیا و مقدار بهره مندى از آن .
ازاین گونه مطالب برداشتها و تفسیرهاى گوناگونى شده است و هر کسى به تناسب اندیشه و نگرش خوداز زاویه اى بر آن نگریسته است .
پس ازانقلاب اسلامى و طرح بازسازى و لزوم بهبود وضع اقتصادى اهمیت وابعاداین مباحث بیشتر شده است ازاین روى لازم است پیش از آن که به صورت اخلاق فردى و موعظ الهى به آن بپردازیم جنبه هاى گوناگون اجتماعى سیاسى و مفهوم دینى آن را بررسى کنیم و دامنه بحث را به قدر توان گسترش دهیم .
براى روشن شدن هر یک از عناوین و برداشتى که از آنها داریم نخستین بخش این نوشتار را در ضمن چند یادآورى مطرح مى سازیم :
شاید برخى براین باور باشند که موضوع[ زهد و ساده زیستى] یا پرداختن به آفت تجملگرایى و رفاه زدگى از مسائل جزئى و غیرمبتلا به جامعه ماست لذا ضرورت ندارد که بدین گستردگى بررسى شود.
به نظر ما چنین نظرى برخاسته از عواملى است بدین شرح :
ادامه مطلب ...نویسنده: جواد محدثی
صلاح و اصلاح فرد و جامعه، در سایه «شناختن عیوب» و تلاش برای «زدودن عیوب» است.
این شناخت، هم در خود ما و نسبت به اندیشهها و عملهای خودمان است، هم نسبت به دیگران. زمینهساز این عیبزدایی هم «تذکّر» از سویی و «تنبّه» و «اقدام» از سوی دیگر است.
مسأله تذکّر و نقد و یادآوری، همچنین «پندپذیری» و قبول نصیحت و موعظه و توجه به تذکّرات دیگران از همین رهگذر، در مقوله مسایل معاشرتی و شیوه برخورد صحیح با دیگران قرار میگیرد. به این خاطر، در این بخش از مباحثِ اخلاق معاشرت، به خصلتِ «نقدپذیری» به عنوان یک روحیه بالا و رشد یابنده و خلق و خوی نیک میپردازیم.
پردهپوشی بر واقعیات، یا خود را به بیخبری زدن، واقعیتها را عوض نمیکند. وقتی در کسی یا جایی یا رفتار و برخوردی اشکال وجود داشته باشد، فرزانگان عاقل، از هر تذکّر اصلاحی استقبال میکنند، تا آن را برطرف سازند. اما جاهلان و خودخواهان، دوست دارند که در همان موارد نیز، مدح و تملّق و ثنا بشنوند و بر عیوب و کاستیها و زشتیها سرپوش بگذارند.
به قول سعدی: «احمق را ستایش خوش آید، چون لاشه که در کعبش دمی، فربه نماید».(1) عُجب و خودپسندی و خود برتربینی، پیامد همین گونه مدحها و تعریفهاست که از عیوب، غافل میسازد.
ادامه مطلب ...